سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 87/3/19 | 12:1 عصر | نویسنده : مصطفی قدرتی

به نام صاحب خانه تمام دلهای عاشق،خدا

سرمقاله

سلا م سلامی گرم به مستأ جرها به کسایی که هربه چند وقت اسبابشون رو روی دوش می ذارند و آواره کوچه و خیابونا در پی یافتن یه سرپناه می شند .  به صاحب خونه ها هم سلام می کنم سلامی گرم به کانونهایی که محلی مستقل برای فعالیت دارند و زیر بار هیچ کسی برای گیر اوردن یک سر پناه نمی روند شاید بگی چرا این طور شروع کردم ،مگه نمی دونی کانون ما هم اجاره نشینه ولی الآن با مشکلی که پیش اومده صاحب خونه از ما خواسته تخلیه کنیم بازم به صاحب خونه ما که مرد خوبیه  د وست داشتیم بهش خدمت کنیم ولی گویا لیاقت نداشتیم شاید بپرسی صاحب خانه ما کیست ؟صاحب خانه ما شاهزاده عبدالعزیزبن موسی بن جعفر است .

بذار از اول ماجرا بگم :اگه یادتون باشه تو مجله اول گفتم که چطور ما اجاره نشین امامزاده واجب التعظیم شدیم با همت مسؤول کانون در این 5ماهه بروشوری به مناسبت شهادت امام حسین (ع) منتشر شد .یک نمایشگاه کتاب برپاشد –دعای توسل سه شنبه شبها در مسجد جامع برگزار شد- تجهیزات کانون از قبیل کامپیوتر پرینتر و لوازم اداری تکمیل شد مقداری کتاب برای کانون خریداری شد  و این هم پنجمین شماره مجله فرهنگ روستا که امیدوارم از کار ما راضی باشید خلاصه کارای زیادی صورت گرفت و کار داشت به خوبی سپری می شد تا اینکه در تاریخ 14/2/87خواهران بسیجی هوای برپایی نمایشگاه به سرشون زد و با اجازه حاج آقا احمدی در سالن مجمع فرهنگی امامزاده دست به طراحی صحنه برای نمایشگاه گرامیداشت خاطره شهدا کردند .جمعه 20/2/87بعد از دعای ندبه  به کانون رفتم در رو که باز کردم چشمم به صحنه نه چندان جالبی افتاد که منو شکه کرد خیلی عصبانی شده بودم از سید محمد پرسیدم کی اینجا رو همچین کرده گفتند که چند تا زن می یومدند و می رفتند چه می دونستم چی کار می کنند. همون جا گفتم که دیگه باید بارو بندیل رو جمع کرد و رفت می دونی چرا آخه از اول تو قرارداد قید شده بود که فقط اتاق کوچیکه دست کانون باشه و نباید کسی تو  سالن بره  دست خواهران بسیجی درد نکنه که با کار خودشون ما رو آواره کردند  تازه داشتم برای برنامه های تابستونه از قبیل مهد قرآن کودک – کلاس احکام و قرآن – کلاس بحث هسته های فرهنگی آماده می شدم که تو دلم خالی شد باور کنید که خیلی سخته بعد از 5ماه زحمت که تونسته بودم اعتماد صاحب خونه رو جلب کنم یه دفعه هر چی رشته بودم پنبه شد .از اینها گذشته در روز 23-25/2 درب مجمع فرهنگی امامزاده به خاطر به هم خوردن قرار داد توسط متولی امامزاده قفل شد وگذشت تا تاریخ 7/3/87 که با تلاش چند نفر خیر خواه جلسه ای گذاشته شد تا مشکل به وجود آمده حل شود پس از بحث 2 ساعته جلسه بدون نتیجه به پایان رسید ولی قرارشد وسایلی که برای برپایی نمایشگاه داخل سالن بود تخلیه شوند .شام 10/3 رفتم امامزاده نمازم رو خوندم اومدم بیرون در حال صحبت با یکی از اعضای فعال کانون بودم که سید محمد صدام زد رفتم تو دفتر امامزاده متولی امامزاده به من گفت مسؤولیت لوازم کانون با کی هست با شرم و دلی پر از درد گفتم با من گفتند که در جلسه هیأت امنا امامزاده تصمیم بر تخلیه ساختمان گرفته شده است  و شما باید اونجا رو تخلیه کنید چیزی نداشتم بگم گفتم باشه طوری نیست آخرش نفهمیدم تقصیر ما این میون چی بود که به خاطر اینکه بسیج خواهران بدون اطلاع کانون دست به این کار زده کانون باید مجازات بشه .

امروز که 11/3 هست در فکرم که چکار کنم چرا من لیاقت کار برای امامزاده رو نداشتم چرا امامزاده مارو از پناه خودش بیرون کرد. ای کاش بعد از این هر جایی که کانون منتقل شد امازاده جلیل القدر هوای مارو داشته باشه در این مدت افرادی از این موضوع خوشحال و برخی هم ناراحت شدند دوست دارم کاری کنم که افرادی که چشم دیدن پیشرفت ما و روستا را ندارند به ما پیوندند و ما را در مسیر پیشرفت یاری کنند .

                                                                                                            سردبیر

                                                                                                       مسؤول کانون




       



  • paper | فروش رپورتاژ خبری | buy Reports
  • پرشین بلاگ | فروش Reproduction