سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 93/8/27 | 8:38 صبح | نویسنده : مصطفی قدرتی

روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منا مشغول وعظ و سخنرانی بود، امام چهارم از آنجا عبور می‌کرد، وقتی که منظره این سخنرانی را دید کمی ایستاد و به او فرمود:
مقداری سکوت کن.
امام: کردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست که اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟
حسن بصری: نه.
امام: تصمیم داری کردار کنونی خود را ترک کنی، و کرداری پیش گیری که برای مرگ مورد پسند باشد؟
حسن بصری کمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان می‌گویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت.
امام: آیا امید داری که پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا امید داری که جهان دیگری وجود داشته باشد، که در آنجا به مسئولیت‌های خود عمل کنی؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا کسی را دیده‌ای که با داشتن کمترین شعور، حال تو را برای خویش بپسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می‌بری که از آن راضی نیستی، و تصمیم انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز که خود داری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟
منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را کوبید، که دیگر نتوانست چیزی بگوید،
همین که امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این که بود؟
گفتند: این علی بن الحسین علیهماالسلام بود.
حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است.
پس از این رسوائی، دیگر ندیدند که حسن بصری مردم را موعظه کند.

 





  • paper | فروش رپورتاژ خبری | buy Reports
  • پرشین بلاگ | فروش Reproduction