بشارت به مصلح کل در آخرالزمان مسئلهاى است که همه ادیان و مذاهب مختلف، آن را مطرح کرده و نوید به ظهور کسى دادهاند که بشریت را از ظلم، ستم و نابرابرى نجات خواهد داد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
نویسنده با استفاده از اوصافى که در کتاب مقدس درباره مصلح کل آمده و با توجه به آیات فراوانى از قرآن کریم که به آینده بشریت نظر دارد و سرانجام حکومت جهان را از آن بندگان صالح مىداند و همچنین با توجه به روایات فراوانى از پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام که نوید به ظهور مردى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله داده و به نام مبارک او تصریح کرده، مانند حدیث پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: «المهدى من ولدى» نتیجهگیرى مىکند که به اعتقاد شیعه مصلح کل، مهدى موعود فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام است که در پس پرده غیبتبه سر مىبرد و روزى که خداى متعال اراده نماید ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد مىنماید، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است. از این رو آینده بشریت، آیندهاى کاملا روشن و امیدوار کننده مىباشد و آن این که آینده از آن صالحان است.
صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد
گفت برخیز که آرام دم و جان آمد
اعتقاد به این که در آخر الزمان شخصیتى الهى و آسمانى، به عنوان منجى و مصلح کل خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، امنیت، صلح، صفا و انصاف را بر جهان حاکم خواهد نمود و طومار ظالمان، مستکبران، متجاوزان و مفسدان را درهم خواهد پیچید، اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه در ادیان و مذاهب مختلف مطرح است. علامه طباطبایى در این باره مىفرماید:
«در ادیان و مذاهب گوناگون که در جهان حکومت مىکنند، مانند وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام، از کسى که نجات دهنده بشریت است، سخن به میان آمده است و عموما ظهور او را نوید دادهاند. اگرچه در تطبیق، اختلاف دارند. و حدیث متفق علیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: «المهدى من ولدى» یعنى: مهدى موعود از فرزندان من مىباشد اشاره به همین معناست.»شهید مطهرى در این زمینه مىنویسد: «اندیشه پیروزى نهایى حق، صلح و عدالتبر نیروى باطل، ستیز و ظلم و گسترش جهانى ایمان اسلامى، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهاى انسانى، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایدهآل، و بالاخره اجراى این ایده عمومى و انسانى به وسیله شخصیتى مقدس و عالی قدر که در روایات متواتر اسلامى از او به «مهدى» تعبیر شده است، اندیشهاى است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامى، با تفاوتها و اختلافهایى بدان مؤمن و معتقدند.»ما ابتدا به پارهاى از بشارتهایى که در این باره در کتاب مقدس (عهدین) آمده است اشاره مىکنیم وسپس به همین موضوع از دیدگاه قرآن کریم و روایات اسلامى مىپردازیم:
آینده بشریت از نگاه کتاب مقدس:الف) «خداوند از زندگى افراد درستکار و امین مراقبت مىکند. او به ایشان ارثى فساد ناپذیر خواهد بخشید. اما بدکاران نابود خواهند شد و دشمنان خداوند همچون گلهاى وحشى زودگذر، پژمرده و فانى خواهند شد و مانند دود ناپدید خواهند گردید... خداوند انصاف را دوست دارد و عزیزان خود را ترک نمىکند، بلکه همیشه از آنها مراقبت مىنماید. اما نسل شروران ریشه کن خواهد شد. نیکان و صالحان، دنیا را به ارث خواهند برد و تا ابد در آن سکونتخواهند نمود... خداوند نیکان را نجات خواهد داد... خداوند به کمک آنها خواهد شتافت و آنها را از چنگ بدکاران خواهد رهانید; زیرا به او پناه مىبرند.»
ظاهراً این جملات از کتاب زبور داوود، همان است که قرآن کریم با اشاره به آن مىفرماید:
«و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون» یعنى: به تحقیق در زبور داوود - علاوه بر قرآن - این حقیقت را نگاشتیم که حتما نیکان و صالحان زمین را به ارث مىبرند.
ب) «اى خدا احکام خود را به پادشاه و عدالتخویش را به پسر پادشاه عنایت کن. تا او قوم تو را به عدالت داورى خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف. آنگاه در سراسر سرزمین ما سلامتى و عدالتبرقرار خواهد شد، مساکین قوم را دادرسى خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت. از تو خواهند ترسید مادامى که آفتاب باقى است و مادامى که ماه است. در زمان او صالحان خواهند شگفت، وفور سلامتى خواهد بود تا وقتى که ماه باشد. دامنه قلمرو او از دریا تا دریا و از نهر (فرات) تا دورترین نقطه جهان خواهد بود.
... جمیع سلاطین، او را تعظیم خواهند کرد و تمام امتها او را بندگى و خدمتگزارى خواهند نمود. وقتى شخصى درمانده و فقیر از او کمک بخواهد او را خواهد رهانید و بر افراد ضعیف و نیازمند رحم خواهد کرد و ضعیفان را نجات خواهد داد، آنها را از ظلم خواهد رهانید; زیرا جان آنها براى او با ارزش است. او زنده و پایدار خواهد ماند... قوم او پیوسته براى او دعا مىکنند و او را متبارک خوانند.
سرزمین او پر از غله شود و کوهستانها مانند کوههاى لبنان حاصلخیز گردد، شهرهایى همچون مزرعههاى پر علف، سرشار از جمعیتشود. نام او تا ابدالآبد باقى خواهد ماند، و تا خورشید باقى است آوازه او پایدار بماند... متبارک باد نام مجید او تا ابدالآبد. تمام دنیا از شکوه و جلال او پر شود. آمین! آمین!»
برخى از یهودیان مىگویند منظور از پادشاه، خود حضرت داوود و منظور از پادشاهزاده حضرت سلیمان است. و جماعت نصارى مىگویند این مزمور در شان حضرت عیسى است. ولى به نظر مىرسد هر دو نظریه باطل است. اما بطلال نظریه یهود به این دلیل است که اولا، حضرت داوود صاحب شریعت و احکام نبوده است تا از خدا بخواهد که احکام خود را به او عطا کند. ثانیا، بسیار بعید است که حضرت داوود در مقام دعا که مقام خضوع و تذلل و خشوع استخود را به نام پادشاه بخواند. ثالثا، به اعتقاد اهل کتاب و گواهى صریح کتاب مقدس دایره ملک و فرمانروایى حضرت سلیمان همانند پدرش داوود تنها اورشلیم بوده است. رابعا، در عهد حضرت سلیمان، به تصریح کتاب مقدس، ظلم و شرک بکلى بر چیده نشد، بلکه کتاب مقدس صراحت دارد که خود حضرت سلیمان در آخر عمر دچار شرک و بت پرستى شد! خامسا، مدت ملک و فرمانروایى حضرت سلیمان به صراحت کتاب مقدس بیش از چهل سال ادامه پیدا نکرد. بنابراین هیچ یک از ویژگیهایى که در عبارت مزمور هفتاد و دو آمده استبر حضرت سلیمان قابل انطباق نیست.
اما بطلان نظریه مسیحیان به خاطر این است که اولا، حضرت عیسى نه پدر داشت و نه پسر; بنابراین نمىتوان عبارت کتاب مزامیر را بر او منطبق ساخت. ثانیا، به اعتراف نصارى، حضرت عیسى حتى یک روز هم سلطنت و فرمانروایى نکرد. ثالثا، به شهادت و صراحت کتاب مقدس حضرت عیسى خود صاحب احکام نبود بلکه او تابع حضرت موسى و تورات او بود. به نظر مىرسد منظور از پادشاه که صاحب احکام استحضرت محمد صلى الله علیه و آله و منظور از پسر پادشاه که جهان را پر از عدل و داد مىکند حضرت مهدى موعود (عج) باشد. حداقل این است که عبارت بالا بر عقیده مسلمانان و شیعیان انطباق بهترى دارد.
ج) «در حالى که این سرود را براى پادشاه مىسرایم... تو از همه فرزندان آدم، زیباترى، بلاغتبه لبهاى تو ریخته است و از لبانت نعمت فیض مىچکید، خداوند تو را تا ابد متبارک ساخته است. اى پادشاه مقتدر، شمشیر جلال و جبروت را بر کمرت ببند و شکوهمندانه بر اسب خویش سوار شو تا از حقیقت و عدالت و حلم و تواضع دفاع کنى، قدرتت پیروزى بزرگ را نصیب تو مىگرداند. تیرهاى تو نیز به قلب دشمنانت فرو مىروند و همه اقوام در برابر تو سقوط مىکنند. خداوند تحت فرمانروایى تو را جاودان کرده است. تو با عدالت و انصاف سلطنت مىکنى. عدالت را دوست دارى و از شرارت بیزارى. بنابراین خدایت تو را برگزیده و تو را بیش از هر کس دیگر شاد گردانیده است. تمام لباسهایت را از مر و عود سلیخه (معطر) آمیخته است... اى پادشاه نام تو را در تمام نسلها شهرت خواهم داد و همه مردم تا ابد سپاسگزار تو خواهند بود.»
این اوصاف جز بر امام زمان (عج)، که در آینده، حکومت عدل جهانى را تشکیل خواهد داد صادق نیست.
د) در انجیل، حضرت عیسى براى قوم بنىاسرائیل تمثیلى را بیان کرده است; مضمون این تمثیل این است که صاحب تاکستانى، باغ خود را به دست چند باغبان سپرد و خود به مسافرت رفت و در موسم انگور چینى، مالک، چند نفر را نزد باغبانها فرستاد تا سهم خود را از آنها تحویل بگیرد ولى باغبانها به ایشان حمله کردند و آنها را کشتند، مالک مجددا عده دیگرى را فرستاد، باغبانها با این گروه نیز همان کار را کردند. بالاخره مالک، پسر خود را فرستاد، باز آنها به او حمله کردند و کشتند. پس از این، حضرت عیسى از قوم خود مىپرسد: «حال وقتى به نظر شما مالک باغ برگردد، با باغبانها چه خواهد کرد؟ گفتند: البته از آن بدکاران انتقام سختى خواهد گرفت; باغ را به باغبانهایى اجاره خواهد داد تا میوههایش را در موسم چیدن به او تسلیم کنند. آنگاه عیسى از ایشان پرسید آیا شما هیچ گاه این آیه را در کتاب آسمانى نخواندهاید که: همان سنگى را که معمارها دور انداختند، همان سر زاویه (یا سنگ اصلى ساختمان) شد. این کار از جانب خداوند و در نظر ما عجیب است. منظورم این است که ملکوت خود را از شما (بنىاسرائیل) گرفته و به امتى خواهد داد (ظاهرا امت عرب که از نسل حضرت اسماعیل بودند بر خلاف بنىاسرائیل که از نسل حضرت اسحاق بودند) که میوههایش را به او تسلیم کنند و سهم او را بدهند. اگر کسى روى این سنگ بیفتد تکه تکه خواهد شد و اگر این سنگ بر روى کسى بیفتد او را له خواهد کرد. چون کاهنان اعظم و سران مذهبى (یهود) متوجه شدند که عیسى درباره آنها سخن مىگوید و منظورشان از باغبانان در این حکایتخود آنهاست تصمیم گرفتند او را بکشند...»
با تامل در این تمثیل روشن مىشود که منظور از مالک باغ، خداست و منظور از باغ، دین و شریعت الهى است. منظور از باغبانان، یهود و بنىاسرائیل است. منظور از فرستادگان صاحب باغ که با حمله باغبانان کشته شدند، پیامبران بنىاسرائیل هستند. (به قول قرآن یکى از اوصاف زشتبنىاسرائیل پیامبرکشى بود). و مقصود از پسر مالک، حضرت عیسى است که به زعم مسیحیان او پسر خدا است. و مقصود از قوم دیگر که مالک، باغ را به آنها تحویل خواهد داد، قوم عرب مىباشد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام از تبار آنها هستند، و مقصود از سنگى که معمارها او را دور انداختند ولى بعدا سنگ اصلى ساختمان شد - سنگى که هر کس بر روى آن بیفتند و یا سنگ بر روى او بیفتد له خواهد شد - ظاهرا امام زمان است; امامى که قرنها به خاطر تهدید جباران و طاغوتیان بناچار از میان مردم غیبت کرد. شاهد بر این مدعا بخش دیگر کتاب مقدس است:
«همان سنگى که معماران نپسندیدند و دور انداختند، اینک مهمترین سنگ ساختمان شده است. این کار خداست چه کار شگفت انگیزى! امروز روز پیروزى خداوند است. باید جشن گرفت و شادى کرد. خداوندا تمنا مىکنیم ما را نجات دهى و کامیاب سازى. برکتباد بر آن کس که به نام خداوند مىآید. ما از خانه خداوند تو را برکت مىدهیم. خداوند همان خدایى است که ما را منور ساخته است. شاخهها را به دست گیرید و جشن را آغاز کنید و به سوى قربانگاه خدا پیش بروید....» برخى از مسیحیان مىگویند مقصود از «سنگ دور انداخته» حضرت مسیح است که در آینده از آسمان فرود خواهد آمد. ولى این توجیه درست نیست; زیرا گوینده این سخن خود حضرت عیسى است و از حضرت عیسى در این داستان به پسر مالک که مورد قتل واقع شد تعبیر شده است و به کارگیرى سنگ دور انداخته شده، پس از این واقعه مطرح شده است. از این گذشته وصفى که براى سنگ بیان گردیده (هر کس روى آن سنگ افتد شکسته مىشود و هر کس که این سنگ روى او افتد له مىشود) در مورد حضرت عیسى که به اتفاق همه مسیحیان و گواهى کتاب مقدس پیامبر رحمت و محبتبود صادق نیست.
در انجیل یوحنا از قول حضرت عیسى آمده است که: «من مثل نورى آمدهام تا در این دنیاى تاریک بدرخشم،... اگر کسى صداى مرا بشنود و اطاعت نکند، من از او بازخواست نخواهم کرد; زیرا من نه براى بازخواست، بلکه براى نجات جهان آمدهام.» هـ) «خداوند مىفرماید: این استخدمتگزار من که او را تقویت مىکنم. این استبرگزیده من که از او خشنودم. او را از روحم برخواهم ساخت تا عدالت و انصاف را براى اقوام جهان به ارمغان آورد. او آرام است و در کوچهها فریاد نخواهد کرد او نى خرد شده را نخواهد شکست و شعله ضعیف را خاموش نخواهد کرد. عدل و انصاف واقعى را به اجرا در خواهد آورد. دلسرد و نومید نخواهد شد و عدالت را بر زمین استوار خواهد ساخت. مردم سرزمینهاى دور دست منتظرند تعالیم او را بشنوند. خداوند به خدمتگزار خود چنین مىگوید: من که خدا هستم تو را خواندهام و به تو قدرت دادهام تا عدالت را برقرار سازى. توسط تو با تمام اقوام جهان عهد مىبندم و به وسیله تو به مردم دنیا نور مىبخشم. تو چشمان کوران را باز خواهى کرد و آنان را که در زندانهاى تاریک اسیرند آزاد خواهى ساخت... خداوند همچون جنگآورى توانا به میدان جنگ خواهد آمد و فریاد برآورده، دشمنان خود را شکستخواهد داد. مدت مدیدى است کهاو سکوت کرده است وجلوى خشم خود راگرفته است، امادیگر ساکت نخواهد ماند.»
اوصاف مذکور در این عبارات جز بر امام زمان (عج) قابل انطباق نیست. بر خلاف ادعاى مسیحیان که معتقدند این بشارت ناظر به حضرت مسیح است، عدم انطباق اوصاف مذکور بر حضرت عیسى مسیح روشن است; زیرا او نه اهل جنگ و جهاد بود (به زعم مسیحیان) ; چون پیام او پیام محبت و صلح بود، و نه دشمنان خود را مغلوب ساخته است، و نه توانسته است عدل و انصاف را در زمین حاکم سازد، بلکه به گواهى کتاب مقدس خود به دست اشرار به صلیب کشیده و کشته شد.
و) مسیحیان نیز همانگونه که گفتیم به آمدن منجى و مصلح نهایى در آخرالزمان عقیده دارند، اما منجى نهایى را حضرت مسیح مىدانند، آنها معتقدند که حضرت مسیح سه روز پس از به صلیب کشیده شدن و دفن شدن از قبر برخاستبه آسمان رفت و در آینده از آسمان فرود خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
«... بنابراین آماده و هوشیار باشید، مانند کسى که آماده هر اتفاقى است. منتظر بازگشت عیسى مسیح باشید; زیرا در آن روز، لطف و فیض عظیمى نصیب شما خواهد شد.»
«همواره لباس بر تن، براى خدمت آماده باشید. مانند خدمتکارانى که منتظرند اربابشان از جشن عروسى باز گردد و حاضرند هر وقت که برسد و در بزند، در را به رویش باز کنند. خوشا به حال آن خدمتکارانى که وقتى اربابشان مىآید بیدار باشند... خوشا به حال آن غلامانى که وقتى اربابشان مىآید، خواه نیمه شب باشد، خواه سپیده دم... بنابراین شما نیز آماده باشید; زیرا من، - مسیح موعود - هنگامى باز خواهم گشت که کمتر انتظارش را دارید.»
«اما سخنى نیز درباره بازگشتخداوند ما - عیسى مسیح - و جمع شدن ما به نزد او بگویم، گویا برخى مىگویند که روز بازگشت او فرا رسیده است، برادران عزیز، خواهش مىکنم از شنیدن اینگونه خبرهاى نادرست، آرامش خود را از دست ندهید... بدانید که تا این دو رویداد واقع نشود آن روز نخواهد آمد. نخست، شورشى بر ضد خدا برپا خواهد شد. دوم آن مرد جهنمى که عامل این شورش است ظهور خواهد کرد، او با هر چه که مربوط به دین و خداست مخالفتخواهد کرد... اما خداوند ما - عیسى - به هنگام بازگشتخود، او را با نفس دهان خویش هلاک کرد و با حضور خود نابود خواهد کرد. این مرد خبیثبه وسیله «قدرت شیطان» ظهور خواهد کرد و آلت دست او خواهد بود. او با کارهاى عجیب و حیرت انگیز خود همه را فریب خواهد داد. آنانى که فریب او را مىخورند آنانى هستند که راه راست را رها کرده و راه جهنم را در پیش گرفتهاند...»
ما نیز بر اساس روایات متعدد به این امر عقیده داریم که حضرت مسیح در آخر الزمان به هنگام ظهور امام زمان نزول خواهد کرد و پشتسر امام زمان به جماعت نماز خواهد خواند و در رکاب او در بسط عدل و حق، کوشش خواهد کرد.
ز) خداوند مىفرماید، روزى خواهد آمد که هر کس بخواهد برکتى بطلبد یا سوگندى یاد کند تنها نام خداى حق را بر زبان خواهد راند. سختىهاى گذشته به کلى فراموش شده و از بین خواهد رفت; زیرا من زمین جدیدى مىسازم. هر چه در گذشته بوده کاملا فراموش شده و دیگر به یاد آورده نخواهد شد... نوزادان، دیگر در سن کم نخواهند مرد و صد سالگان، جوان محسوب خواهند شد.
تنها کسانى پیش از وقتخواهند مرد که گناه مىکنند و زیر لعن هستند. در آن روزها، هر که خانهاى بسازد، خود در آن ساکن خواهد شد. هر که باغ انگورى غرس کند خود از میوه آن خواهد خورد; زیرا دیگر، خانهها و باغهاى انگور قوم من به دست دشمن نخواهد افتاد. ایشان مانند درختان، عمر طولانى خواهند کرد و از دسترنجخود بهرهمند خواهند شد و لذت خواهند برد و دیگر زحمتهایشان بر باد نخواهد رفت و فرزندانشان رنگ مصیبت را نخواهند دید; زیرا هم آنان را و هم فرزندانشان را رکتخواهم داد. حتى پیش از آن که مرا بخوانند جواب خواهم داد. گرگ و بره با هم خواهند چرید، شیر مانند گاو کاه خواهد خورد و مار دیگر کسى را نیش نخواهد زد.» ح) «صبر کنید به زودى وقتش مىرسد که بر ضد اقوام شرور به پاخیزم; زیرا تصمیم گرفتهام ملل جهان را جمع کنم و خشم و غضب خود را بر آنها فرو ریزم. تمام جهان از آتش غیرت من گداخته خواهد شد. آنگاه به همه مردم جهان، زبان پاک خواهم داد تا همه آنها نام مرا بخوانند و تنها مرا عبادت کنند... در آن زمان دیگر از یاغىگرىهاى گذشته خود شرمنده نخواهید شد; زیرا اشخاص متکبر را از میان شما برمىدارم و کسانى که باقى بمانند متواضع و فروتن خواهند بود و به نام من توکل خواهند نمود. آنها دیگر ظالم و حقهباز و دورغگو نخواهند بود، در آرامش و امنیتبه سر خواهند برد و هیچ کس آنها را نخواهد ترسانید...»ط) «هنگامى که پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش بیاید آنگاه بر کرسى جلال خود خواهد نشست و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا مىکند به گونهاى که شبان گوسفندان را از بزها جدا مىکند...» آینده بشریت از نگاه قرآن کریم
الف: «ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون» یعنى: به تحقیق در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سرانجام، بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد.
منظور از ارض در این آیه، مجموع کره زمین است و منظور از زبور، کتاب داوود پیامبر و منظور از ذکر، تورات (به نظر برخى از مفسرین) است. از این آیه کریمه استفاده مىشود که قدرت و حکومت در آینده بشریت در سراسر کره زمین به دستبندگان صالح و شایسته خدا خواهد بود. طبق پارهاى از روایات هم، این آیه به دولتحضرت مهدى (عج) و یاران او تطبیق داده شده است.
مرحوم علامه طباطبایى مىفرماید:
منظور از وراثت زمین، این است که تسلط بر منافع زمین به آنها انتقال خواهد یافت و به برکات دنیوى - بهرهمندى درست سبتبه کالاها و زینتهاى زمین - و برکات اخروى - یعنى رسیدن به مقامات قرب الهى - دستخواهند یافت.کلمه «صالحون»، معناى گسترده و وسیعى دارد که علاوه بر ایمان، بر همه شایستگی ها دلالت دارد، شایستگى از نظر عقیده، عمل و تقوا، علم و آگاهى، قدرت و قوت، تدبیر و مدیریت اجتماعى، سیاسى و...
ب: «قال موسى لقومه استعینوابالله و اصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین» یعنى: موسى به قوم خود گفت: از خداوند یارى بجویید و استقامت و پایدارى پیشه کنید، بدرستى که زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش بخواهد آن را منتقل مىسازد و عاقبت و فرجام به نفع اهل تقوا و پرهیزکاران است.
از این آیه نیز استفاده مىشود که ولایت و حکومتبر زمین، در نهایت از جانب خداوند به اهل تقوا و پرهیزکارى خواهدرسید; یعنى کارگزاران حکومت در جامعه نهایى، بندگان خدا ترس خواهندبود.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه مىفرماید:
چنین چیزى مقتضاى سنت لایتغیر الهى است; زیرا خداوند نظام تکوین را به گونهاى نظم بخشید که هر نوعى از انواع موجودات به عنایت و کمال وجودش و سعادتى که براى آن خلق شدهاند مىرسند. انسان نیز یکى از انواع موجودات این عالم است. اگر این انسان بر همان صراطى که فطرت براى او ترسیم کرده حرکت کند یقینا خداوند او را به عاقبت نیکویش خواهد رساند و حیات طیبه را ارزانى او خواهد نمود.
ج) «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون»
یعنى: او (خدا) کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان جهان پیروز گرداند هر چند مشرکان را خوشایند نباشد.
آیه پیش از این آیه مىفرماید: اینها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولى خداوند جز این نمىخواهد که این نور الهى را همچنان گستردهتر و کاملتر سازد (تا همه جهان را فرا گیرد و جهانیان از پرتو آن بهرهمند گردند) هر چند کافران را خوشایند نباشد.
مىدانیم که این وعده قطعى و مؤکد الهى هنوز محقق نشده است. قهرا در آینده تاریخ محقق خواهد شد.
از این آیه نیز یکى دیگر از ویژگیهاى مهم حکومت جهانى مهدى موعود استفاده مىشود و آن حاکمیت دین خدا بر سراسر گیتى است. در آن زمان دین اسلام که دین رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىباشد بر ادیان عالم غالب خواهد شد و حاکمیتبر اساس دین اسلام خواهد بود.
این آیه که عینا و با همین الفاظ در سوره «صف» آیه نه آمده است و با تفاوت مختصرى در سوره «فتح» آیه بیست و هشت تکرار شده، خبر از واقعه مهمى مىدهد که اهمیتش موجب این تکرار شده است. خبر از جهانى شدن اسلام و عالمگیر گشتن این آیین مىدهد; زیرا مفهوم آیه، پیروزى همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان مىباشد و معناى این سخن آن است که سرانجام اسلام، همه کره زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پیروز خواهد شد. از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه چنین نقل شده است:
«به خدا سوگند هنوز محتواى این آیه تحقق نیافته است و تنها زمانى تحقق مىپذیرد که «قائم» خروج کند و هنگامى که او قیام کند در تمام جهان کسى که خدا را انکار کند باقى نخواهد ماند.»
و نیز از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:
«وعدهاى که در این آیه آمده استبه هنگام ظهور مهدى از آل محمد صلى الله علیه و آله صورت مىپذیرد، در آن روز هیچکس روى زمین نخواهد بود مگر این که اقرار به حقانیت محمد صلى الله علیه و آله مىکند.»د) «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» یعنى: ما مىخواهیم بر آنان که در زمین مستضعف واقع شدهاند منت نهیم (آنها را مشمول مواهب خود نماییم) و آنها را پیشوایان قرار دهیم و وارثان زمین گردانیم.
هر چند از صدر و ذیل این آیه فهمیده مىشود که در مورد بنىاسرائیل، قوم موسى و پیروزى آنها بر فرعون است، اما همانگونه که روایات ما دلالت دارند اختصاص به این قضیه ندارد بلکه سنت و اراده حتمیه خداوند را براى همیشه نشان مىدهد. نمونه دیگر آن، حکومت پیامبر اسلام و یارانش بعد از ظهور اسلام بر مشرکان و کفار مىباشد. نمونه کاملتر آن، ظهور حکومتحق، عدل، پیروزى مظلومان و مستضعفان بر ضد ظالمان و مستکبران در تمام کره زمین در زمان حضرت مهدى موعود (عج) است.
از این آیه استفاده مىشود که مظلومان و محرومان در دولت کریمه آخرالزمان به حاکمیتخواهند رسید. و مستکبران بهرهاى در آن زمان نخواهند داشت. البته با عنایتبه آیات دیگر باید گفت هر مظلوم و محرومى، منظور قرآن نیست، بلکه مظلومان و محرومانى در دولت نهایى با اراده خدا به حاکمیتخواهند رسید که از اهل تقوا، صالحان و مؤمنان باشند. ه) «وعدالله الذین آمنو منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لایشرکون بىشیئا»
یعنى: خداوند به کسانى از شما که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند وعده مىدهد آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد - همانگونه که پیشینیان را خلافتبخشید - و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده است، به طور ریشهدار و پابرجا در صحنه زمین مستقر سازد و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل کند (آنچنان) که تنها مرا مىپرستند و چیزى را شریک من قرار نمىدهند.
خداوند بر اساس این آیه به مؤمنان صالح وعدههاى متعددى را با تاکید فراوان داده است. یکى این که، آنها را خلیفه روى زمین خواهد کرد و حکومت تمام جهان را در اختیار آنها خواهد نهاد. دوم این که، دین اسلام را به طور ریشهدار و اساسى بر روى زمین پیاده خواهد کرد. سوم این که همه اسباب خوف و ناامنى براى مؤمنان و صالحان از بین خواهد رفت، امنیت و آسایش کامل براى آنها محقق خواهد شد. چهارم این که، - از همه مهمتر - در سراسر زمین تنها خداوند مورد پرستش واقع مىشود و هرگونه شرکى به کلى از صفحه روزگار محو خواهد شد.
شهید مطهرى درباره جمله آخر این آیه (مرا عبادت کنند و چیزى را شریک من قرار ندهند) مىفرماید:
«جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومتحق و خلافت الهى برقرار مىشود، اهل ایمان از قید اطاعت هر جبارى آزاد مىشوند.... از این آیه معلوم مىشود که از نظر قرآن هر اطاعت امرى، عبادت است. اگر براى خدا باشد طاعتخداست و اگر براى غیر خدا باشد شرک به خداست. این جمله عجیب است که فرمانبرداریهاى اجبارى که از نظر اخلاقى به هیچ وجه عبادت شمرده نمىشود از نظر اجتماعى عبادت شمرده مىشود.» علامه طباطبایى در المیزان در ذیل این آیه مىفرماید:
این مجتمع طیب و طاهر با این ویژگیهاى ارزشمند و صفات فضیله هنوز که هنوز است از زمان بعثت پیامبر اکرم تا به امروز محقق نشده است. و اگر بر جامعهاى منطبق شود حتما بر زمان ظهور حضرت مهدى علیه السلام با عنایتبه ویژگیهایى که در اخبار و احادیث نبوى و اهل بیت او در مورد آن آمده است، منطبق خواهد بود... پس حق این است که اگر بخواهیم این آیه را به درستى معنا کنیم و حق آن را ادا کنیم جز با جامعه آرمانىاى که با ظهور حضرت مهدى (عج) منعقد مىشود منطبق نخواهد شد... به نظر اینجانب بهترین آیهاى که مىتوان در مورد جامعه آرمانى امام زمان به آن استناد کرد و بیشترین ویژگیها را در این مورد در بر دارد همین آیه است.
و) «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون»یعنى: وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده که آنان یارى شدگانند و لشکر ما پیروزند.
منظور از «کلمه» در این آیه، همان حکم و قضاى الهى است.
خداوند با تاکیدهاى فراوان به عنوان یک حکم و قضاى قطعى و از پیش تعیین شده الهى به پیروزى اهل حق بر اهل باطل اشاره مىکند و با توجه به اطلاقى که از این آیه فهمیده مىشود نمىتوان این حکم را مختص به عالم آخرت دانست. بنابراین، قضاى حتمى الهى این است که هم در دنیا و هم در آخرت خداوند به نفع هواداران خود وارد صحنه خواهد شد و آنها را بر نیروهاى باطل پیروز خواهد ساخت. همین معنا و مضمون را مىتوان از آیات فراوانى که تاکید بر پیروزى حق بر باطل و این که باطل نابود شدنى است، استفاده کرد. مثلا از آیات هفده و هجده سوره انبیا فهمیده مىشود که فلسفه آفرینش و سنت الهى در نظام هستى بر کوبیدن حق بر پیکر باطل و نابود ساختن آن مىباشد. و یا در آیه هفده سوره رعد، باطل را به کف روىآب که جولانگرى موقت و زودگذر دارد و حق را به آب مفید و منفعتبخشى که در زیر کف قرار دارد و پس از زوال جولانگرى کف روى آن، خودنمایى مىکند و ماندنى است تشبیه مىکند; و یا در آیه پنجاه و یک سوره غافر به صراحت و تاکید بر پیروزى پیامبران و مؤمنان هم در دنیا و هم در آخرت اشاره مىفرماید.
ز) «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم...» یعنى: پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست. این است دین و آیین استوار، ولى اکثر مردم نمىدانند.
از این آیه استفاده مىشود که دین خدا مقتضاى فطرت سالم انسانى است; فطرتى که در آن تغییر و دگرگونى راه ندارد.
دینى که بر اساس فطرت است، دینى استوار و پا برجا خواهد بود. با توجه به این که بر اساس مبانى مسلم فلسفى و عقلى، انحراف آفرینش از مسیر طبیعت و فطرت به نحو دائم معقول و ممکن نیست، ثابتخواهد شد که بشریت روزى به مقتضاى فطرت خود برخواهد گشت و به حاکمیت دین الهى تن خواهد داد.
علامه طباطبایى در بحثى تحت عنوان «دین حق در نهایت امر پیروز است» مىفرماید:
نوع انسان به حکم فطرتى که در او به ودیعه نهاده شده است، طالب کمال و سعادت حقیقتخود; یعنى استیلا بر عالیترین مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مىباشد و روزى به آن خواهد رسید، اسلام که دین توحید استبرنامه چنین سعادتى است. انحرافاتى که در طى پیمودن این راه طولانى نصیب انسان مىگردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاکم اصلى بر انسان همان حکم فطرت است و بس. انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبیق است. آن غایت و کمالى که انسان به حکم فطرت بىقرار کمالجوى خود آن را جستجو مىکند روزى - دیر یا زود - به آن خواهد رسید. آیات 30 الى 41 سوره روم همین معنا را مىرساند که حکم فطرت در نهایت امر، تخلفناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خویش را مىیابد و آن را رها نمىکند. به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام همانند یک مرحله از فرهنگ بشرى که رسالتخود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد، مىنگرند. اسلام به آن معنى که مىشناسیم عبارت است از انسان در کمال نهایى خویش که به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسید .
شایسته است در این باره سخن زیبایى را از شهید مطهرى نقل کنیم:
«آیا این فرهنگها و تمدنها و این جامعهها و ملیتها براى همیشه به وضع موجود ادامه مىدهند یا حرکت انسانیتبه سوى تمدن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است و همه اینها رنگ خاص خود را خواهند باخت و به یک رنگ که رنگ اصلى است و رنگ انسانیت است در خواهند آمد؟... بدیهى استبنا بر نظریه اصالت فطرت و این که وجود اجتماعى انسان و زندگى اجتماعى او و بالاخره روح جمعى جامعه، وسیلهاى است که فطرت نوعى انسان براى وصول به کمال نهایى خود انتخاب کرده است، باید گفت جامعهها و تمدنها و فرهنگها به سوى یگانه شدن، متحدالشکل شدن و در نهایت امر در یکدیگر ادغام شدن سیر مىکنند و آینده جوامع انسانى، جامعه جهانى واحد تکامل یافته است که در آن، همه ارزشهاى امکانى انسانیتبه فعلیت مىرسد و انسان به کمال حقیقى و سعادت واقعى خود و بالاخره به انسانیت اصیل خود خواهد رسید. از نظر قرآن این مطلب مسلم است که حکومت نهایى، حکومتحق، [و] نابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقیان است.»
.: Weblog Themes By Pichak :.